آه هایی که می کشیم

من آه می کشم . تو آه می کشی . او آه می کشد

آه هایی که می کشیم

من آه می کشم . تو آه می کشی . او آه می کشد

نامه / فونتامارا



شب پنجشنبه 66/9/26


...  مهربانم سلام 

فونتامارای تلوزیونی را نگاه می کردم و بیاد تو بودم .

دستهایت را کم  داشتم .

ظاهرا کمتر از فونتامارای  سینمائی لت و پار شده اگرچه دوبله به دلخواه ایشان تغییر یافته است . این فونتامارائی ها نمی دانم چگونه اند  چرا من اینهمه خودم را به آنها نزدیک احساس می کنم ؟ شاید بخاطر سادگی کله شقی و مظلومیتشان   ظلم اگرچه در زبانهای مختلف شکلهای گوناگونی دارد اما ظلم ظلم است و انسان انسان است حتی اگر یکی ایتالیایی باشد و یکی آسیایی خاورمیانه ای .  در دنیایی که عموما آدمها همدیگر را رعایت نمی کنند و نیکی هایشان را از هم دریغ دارند مهربانی به حیوانات شاید غریب بنظر برسد اما همچنانکه میلان کوندرا نیز معتقد است نیکی حقیقی انسانها در رفتارشان با ضعیفترهایی چون حیوانات نشان داده می شود . چگونه می توان آدمهایی را فهمید که به نفع خودشان آدمهای دیگر را نشانه می روند ؟

... ...

نظرات 9 + ارسال نظر
محسن پنج‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:28 ب.ظ

من این فونتامارا را ندیدم. نه فیلمش نه سریالش. من کتابش را خواندم. فکر کنم اواخر دهه ی چهل یا اوائل پنجاه منتشر شد. جیبی بود و عکس روی آن آبی و سیاه بود. آبیش از آبی این ناهمه ها کمی تیره تر بود.
راستی آن کتاب الان کجاست؟
فکر کنم باید سری به انبار خانه ی پدری بزنم.
جایش در لابلای یک سری کتابهایی که هیچ ربطی به هم ندارند مدام عوض می شود. ینی در ذهنم. گمش می کنم و دوباره می بینم همان جاست.
نه آن جا هم نیست.
دوباره گم شد.

من کتابش را نخوانده ام .. وقتی فیلمش و حتی سریالش توی ذهن آدم گم شود حتما کتابش هم گم میشود ...

محسن جمعه 6 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:34 ق.ظ

می بایستی حدس می زدم که شما هم به دلیل این که نویسنده ی نامه سریال را می دیده شما هم می دیدید و یا برعکس.

پروانه شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:12 ق.ظ http://nashibofaraz.blogsky.com/

انگار آن سالها همه فونتامارا می خواندند!
با جوانی که در المپیاد دنیا اول بود هم صحبت بودیم از همه چیز می دانست . مغزش اطلاعات زیادی را در خودش جمع کرده بود.
در میان صحبتها از ما پرسید که چه کتابهایی در جوانی خوانده اید رفتم تو خیال و رویا بله ... تا دو تاشو گفتم بقیه شو برایم ردیف کرد . فونتامارا هم یکی از آنها بود...
ده سال معاونی در شرکت داشتیم که دزفولی بود تنها هم صحبتش در شرکت که حرفهایش را بفهمد و بر بر نگاهش نکند ، من بودم. او هم گاهی مثالهایش از رابطه بین آدمها، از فونتامارا بود.(آنقدر گاهی حرفهایش تکراری میشد که برایم خسته کننده بود)

کتاب را همان سالها خوانده ام ولی فیلم را ندیده ام.

شاید چه خوب که نویسنده و گیرنده از هم دور بودند اگر نزدیک بودنداز نامه نگاری و ثبت آن لحظه های شیرین به یاد ماندنی انجام نمی شد.
این احساسات خاص دوران پیش از آغاز زندگی مشترک است. با بعععله گفتن دیگر آن مرحله را پشت سر گذاشته ...

به نظر من هم قسمت جذاب این نامه ها همین است . حرفهایی از آن سالها که می تواند برای همه مشترک باشد و حال و هوایی که مال آن زمان بود و دیگر نیست . _ طبیعتا _

شهرزاد سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:22 ق.ظ

وقتی به این نامه نگاه می کنم، با خودم فکر می کنم گاهی بعضی اتفاق ها چه ساده و بی سر و صدا خودشان را به ما تحمیل می کنند هر چند بد نیست که مثلن صبح که می نشینی و ایمیلت را باز می کنی می بینی یکی از آن سر دنیا راهی که صد شبه باید می رفت، به یک چشم به هم زدنی پیموده ولی آن انتظار شیرین و لذت نگاه کردن به خطی که از دیدنش تمام وجود کسی که دوستش داری در ذهنت زنده می شود را از تو گرفته است حالا آن خط هر طور که می خواست باشد خوب یا بد... راستش این سرعت را دوست دارم ولی هنوز گاهی دلم برای گم شدن در لابلای سطرهای نامه ای که خاطراتت را در تو زنده می کند، تنگ می شود.

این تضاد و این نوستالژی عجیب را تو هم داری .. من هم دارم .. خیلی های دیگر هم می بینم دارند . خیلی ها را هم که ما نمی دانیم دارند !
این جذابیت مشکوک و مرموز دنیای جدید !

محبووب سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:34 ب.ظ

دایال آپ هستید هنوز بانو؟
دلم برایتان کباب شد

مرسی از همدردی . همین الان داشتم غر می زدم !!
دل خودم هم برای خودم کباب شد .

عموعماد شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:47 ق.ظ http://emad-milanloo.blogfa.com

سلام
یجایی خواندیم که شما از اینترنت دایال آپ رنج میبرید خواستیم دعایی کرده باشیم بلکه از این رنج رهایی بیابید:)
میگم این نامه ها رو کی نوشته؟ نمیدونم چرا احساس کردم خطش آشناست البته چشمام خستس اصلا نتونستم دقت کنم بخونمش که شاید بفهمم چی نوشته!
ظلم ظلم است و ظالم ظالم فرقی نداره که تو چه زمانه ای باشه و به کی ظلم کنه. همه خلق خدائیم و همه مستحق رفتار نیک و عدالت اما افسوس که کسی نیست بفهمه

سلام . خوش آمدید . مرسی از دعا . به نظرم دعای شما مستجاب شده چون من اگر چه به شرایط معمول برنگشتم اما از شر دایال آپ خلاص شدم !
و اما نامه ها ... نویسنده نامه ها ... خط آشنا ؟ !
در حاشیه لینکی هست به نام هفت پرده . نویسنده نامه ها اونجاست !
مرسی از انرژی های خوب

محبووب شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:54 ب.ظ http://mahboob-mahboob.blogsky.com

آه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه فرناز بانو
یک آه کشدار و غم دار
بیا سکوتت و بشکن و برگرد... نزار این فاصله بیشتر از این شه

مرسی عزیز مهربون . چشم و به زودی و با کمال میل و شوق زیاد .

ali جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:24 ب.ظ

وقتی گفتن یه گناه بودمثل دیدن،یاشنیدن

معنیِ آوازم این بود ته بن بست داد کشیدن

وقتی حتی توی خلوت فکر آزادی قفس بود

گفتنیها رو میگفتیم،اگه فرصت یه نفس بود

:(

ali جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:24 ب.ظ

وقتی گفتن یه گناه بودمثل دیدن،یاشنیدن

معنیِ آوازم این بود ته بن بست داد کشیدن

وقتی حتی توی خلوت فکر آزادی قفس بود

گفتنیها رو میگفتیم،اگه فرصت یه نفس بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد