آه هایی که می کشیم

من آه می کشم . تو آه می کشی . او آه می کشد

آه هایی که می کشیم

من آه می کشم . تو آه می کشی . او آه می کشد

نامه / انسانها


زمستان 1366


 رفتار انسانها , حتی از آغاز بودنشان عجیب به نظر میرسد 

 باید شرمنده باشیم که از جمله موجوداتی هستیم اینچنین و گاه حتی خود نیز چنینیم

 آنگاه که انسان تسلط بر طبیعت را شناخت گویی روح انسانی نیز از وجودش پرواز کرد -

 بعید میدانم که در زندگی بعدیم (اگر انتخاب با من باشد ) تن آدمی را بپذیرم  ترجیح میدهم 

 پرندگان را _ درخت ها را _  رودخانه ها را _ ابرها را _ کرم های خاکی را _ پروانه ها را _

 سگ ها را  و حتی شغال ها را 

 پریشانی امشبم ناشی از رگه های باقیمانده از نیکی انسانهاییست که دلم می خواهد

 خویشاوند ایشان باشم 



نظرات 6 + ارسال نظر
شهرزاد سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:49 ق.ظ

این نوشته راست می گه ! خیلی وقتها خیلی چیزها باعث می شه از خودم بپرسم که واقعا این انسان!! انسانیتش را در کجای تاریخ در کجای زندگی اش جا گذاشته؟ شاید خیلی از این ها جای خالی عشق، مهربانی و طمع ورزی های انسانی باشه که گاهی این قدر برای ما ملال آور می شود – و البته همیشه هم این طور نیست - به قول فریدون مشیری:

... صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان می کنند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردان با جان انسان می کنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی ب ا این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت، مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است

چقدر دوست داشتنیه اسم تورو دیدن . خیلی خوشحالم که اینجا بودی .
و این شعر مشیری عزیز "اون موقع "انگار برای" هر موقع " گفته شده .

پروانه چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:57 ق.ظ

این نوشته قسمتی از ناخودآگاهی است که از نیاکانمان در وجود ما هست در نویسنده به خودآگاه آمده است .

به امید روزی که همانند یک سونامی این ناخودآگاه از درون جمع آدم ها به بیرون بریزد.



پ.ن -تا اینجا این نامه بهترین است.
آفرین بر دریافت کننده و نویسنده

چه آرزوی شیرین و دلچسبی . کاش چنین سونامی اتفاق بیفتد .

مرسی

محبوبه چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:15 ق.ظ http://future-seed.blogsky.com

این نوشته درد داشت، اما میدانی بانو؟ آنقدر قشنگ نوشته شده بود که اصلا دردش را احساس نکردم!
اما اعتقادم کمی متفاوت است. ما که نمیدانیم در دنیای پرندگان یا درخت ها یا رودخانه ها یا قس علی هذا چه میگذرد! کسی چه میداند؟ شاید مقل دنیای انسانها که انسانیت در آن دارد جان میدهد، در دنیای پردگان هم پرندگیت، در دنیای درختان هم درختیت، در دنیای رودخانه ها هم رودخانیت و قس علی هذا در حال جان دادن باشند! دنیاست دیگر. "ها؟"*

* تکه کلام های دیگران را که خیلی دوست دارم و از استفاده شان لذت میبرم، چه در وبلاگ خودم چه در وبلاگ دیگران، در گیومه میگذارم که خدای نکرده سرقت ادبی نکرده باشم... ها**

** آن "ها؟" اول که با علامت سوال است مال من نیست اما این " ها" دوم با علامت مخصوصی که میبینید، مال خود ِ خودم است :))))

راستش یک چیز هست که باعث می شود فکر کنم در این مورد حق با سرخه ریکا است .. این موجودات همه _ حتی وحشی هاشان _ آرامتر و نجیب تر از انسان هستند .. در عین حال دنیاست دیگر ها "ها " ؟؟؟؟ شد هاها !!

محبوبه چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:16 ق.ظ http://future-seed.blogsky.com

اصلاحیه:

مقل = مثل

محسن شنبه 1 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:21 ب.ظ

این نامه برگی از یک نامه ی حداقل شش صفحه ای است؟
آن قدر که من به آن شش بالای نامه فکر می کنم به متن اش فکر نمی کنم.
باز هم چیزی در راستای به حاشیه فکر کردن های من.

بی زحمت بله !! تازه این آخرین صفحه نیست .


======================================

حواس من هم پرت شد .. 6 بالای نامه ؟!
به هر حال این نامه خیلی طولانییییییییی است !

محبوبه شنبه 1 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:16 ب.ظ

آه بانو
آه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد