50 - 60 سال پیش وقتی نویسندگانی باهوش و پیشرو رمان هائی متفاوت مثل میرا یا بعدتر یونی کامپ و نهایتا بسیاری از اینها را می نوشتند تصویری از آینده داشتند که بی شباهت به امروز ما نیست و این همیشه برای من احساس دوگانه ای آورده است ... از طرفی تعجب توام با شعف و نوعی از غبطه به حال ان نویسندگان و هوش و آینده نگری آنها .. از طرفی هم وحشت ... وحشت از اینکه اگر قرار است باور کنیم که آنها راست گفته اند پس همه ی تصویرهای سردی و تنهائی هم که آنها ترسیم کرده اند را خواهیم دید ؟
اسمش محبوبه شب است . به نظر من وقتی روز است هم محبوب است و حتی وقتی گل ندارد
بعضی از گیاهان در پاییز هم گل می کنند . این محبوبه شب در یکی از همین شبها یا نمی دانم روزها گل خواهد کرد .
تنها چیزی که تورا از رسیدن به رویاهایت باز می دارد چشم پوشی از آنهاست .
" ریچارد باخ "
به تضاد ها خیلی فکر می کنم . در واقع باید بگویم که به تضادها خیلی نگاه می کنم . انگار دائم و همیشه تضاد ها با ما هستند . سیاه ها و سفید ها .. خوب ها و بدها .. انگار همه چیز در دنیا سکه ای است با دو رو . گاهی هم سکه ای است که روی لبه ایستاده و می غلطد و میرود و میرود .. و انتظار ... کدام رو خواهد نشست .
یکی از این سکه ها رویاهای ماست وقتی که میرود و میرود و دور می شود و وقتی که می نشیند اما با کدام رو .. رویاهای ما تا وقتی که از آنها دوریم و تا وقتی که در دل هستند شیرین و دوست داشتنی اند .. خواستنی هستند به اندازه ای که یک رویا باید باشد . هر قدمی که به طرف آن برمیداریم قدمیست به سوی روی ناخوب آن سکه .. وقتی به آن می رسیم دیگر رویا نیست هرچه هست دیگر رویا نیست دیگر شیرین و خواستنی نیست .
گاهی هم از رویایمان چشم می پوشیم از ترس نرسیدن و از ترس رسیدن هم . چشمانمان را می بندیم به روی همه ی آن تصویرهای زیبایی که در دل داشته ایم . چشممان را می بندیم و آه می کشیم و می نشینیم به تماشای سکه ای که روی لبه ی براق خود میرود و میرود . می غلطد و دور می شود . ما اینجا نشسته ایم با وحشتی متضاد . وحشت از داشتن و وحشت از نداشتن رویا .
زمستان 1366
خانواده در وضعیت مشکوکی به سر می برد
حسین چون گذشته در یک مرخصی نامحدود از خانه دور شده است
سرپرستی خانه با من است و من ظاهرا مدیر خوبی نیستم
این را از آنجا می توان فهمید که سرپرست همیشه گرسنه است
چه رسد به دیگر اعضا
میشو پس از یک روز مریضی ( بیحالی ) اکنون بسیار شکمو شده است
سارا به خاطر رعایت نکردن مسائل بهداشتی و نظافت حداقل در یک قفس زندانیست
هر چند که از این وضعیت راضی تر به نظر میرسد
به زودی عکسهایشان را برایت خواهم فرستاد
من زبان می خوانم کتاب می خوانم و گاهی به اجاره های عقب مانده فکر می کنم
تو کی می آیی ؟
سرخه ریکا