آه هایی که می کشیم

من آه می کشم . تو آه می کشی . او آه می کشد

آه هایی که می کشیم

من آه می کشم . تو آه می کشی . او آه می کشد

نامه / حافظ



شاخه نباتم  سلام                                                                                                       

دلم می خواست حرفهایم را امشب جور دیگری گفته باشم   

نیم ساعتی کاغذ سفید ماند جوهر خودنویس خشک شد و نامه نشد 

خستگی تن بود و ناتوانی ذهن _ شاید بی ربط به کار روز نبود 

اما احساس همچنان به کلمه ها حمله می کرد 

راحت نبودم _ دلم می خواست بنویسم _ نه تکرار نه بیحال 

اگر حافظ نبود منصرف می شدم 

کدام کلام موجز و زیبا بهتر از حافظ می توانست گویای حالم باشد ؟

انگار حافظ هم دوره ای را چون هم اکنون من گذرانده است 

یا من قرن ها پیش یکبار دیگر هم بوده ام 


درد عشقی کشیده ام که مپرس 

درد هجری چشیده ام که مپرس 

گشته ام در جهان و آخر کار 

دلبری برگزیده ام که  مپرس

آنچنان در هوای خاک درش

 میرود آب دیده ام که مپرس 

من به گوش خود از دهانش دوش

 سخنانی شنیده ام که مپرس

سوی من لب چه می گزی که مگوی 

لب لعلی گزیده ام که مپرس 

بی تو در کلبه ی گدایی خویش 

رنج هایی کشیده ام که مپرس 

همچو حافظ غریب در ره عشق 

به مقامی رسیده ام که مپرس 



                                                                                     سرخه ریکا

                                                                                هشتم شهریور ماه  67                                                                                                 

                                                                                                            

نظرات 10 + ارسال نظر
محسن سه‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:26 ق.ظ http://sedahamoon.blogsky.com

دلبری برگزیده ام که مپرس
سوی من ..........

یکی از غزل های حافظ که من از اولش تا آخرش حفظم همین غزله.

آفرین ریکا.

اتفاقا منم اینو حفظم . نمی دونم چرا ؟ برای همین هم که همه حفظن دیگه دوباره ننوشتمش .

نیره سه‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:27 ق.ظ http://bahareman.blogsky.com/

در حد و اندازه ای نیستم که توصیه ای بکنم و حقی هم برای این کار ندارم اما... بانوجان! بنویسیدش بهتر نیست به حرمت همان حسی که در نامه بوده و احیانن تمام غزلی که گویای حال ناب و پاکش نسبت به شما در آن موج زده و به شما رسیده...
درد عشقی کشیده ام که مپرس
درد هجری چشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده ام که مپرس

پوزش می خواهم... به خاطر انعکاس چنین احساسی. شاخه نبات شیرین!
راستی! کی جواب نامه ها رو منتشر می کنید؟

چشم . سخن شمارا را به گوش جان می نیوشم !!
( چجوری میگن , همینه ؟ )

ضمنا جواب نامه ها را صاحب نامه ها باید منتشر کند نه من !! قبلا هم گفته ام که از نظر من نامه متعلق به کسی است که خطاب نامه به اوست یا کسی که خطاب شده مجوز انتشار می دهد . من حق ندارم جواب اینها را منتشر کنم

الف سه‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:58 ب.ظ http://www.alefsweb.blogsky.com

چند سال قبل ،یعنی در عنفوان جوانی عاشق شده بودم ..کار هر شبم شده بود این که حافظ بخوانم ..سالها گذشته الان فارغ شدم از ان عشق اما هنوز عادت از سرم نیافتاده هنوز حافظ می خوانم ...
فکر کنم الان به این جا رسیده باشم
همچو حافظ غریب در ره عشق به مقامی رسیده ام که مپرس
..............
من با این همه ارادت به حضرت حافظ چند وقت پیش کتاب احمد کسروی رو می خوندم ...حافظ چه می گوید ..از ان دست کتاب هاست که توصیه می کنم نخوانید ...

انگار دقیقا همینطور است و نویسنده ی نامه هم همین را می گوید . آدم وقتی عاشق است خیلی حافظ می خواند بعد این عادت خوب با آدم می ماند . مرسی برای توصیه کتاب !!

نیره سه‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:45 ب.ظ http://bahareman.blogsky.com/

1- م البته دیدگاه شما را درباره ی پاسخ نامه نمی دانستم و خوب شد که با دیدگاه خوب شما اشنا شدم به بهانه ی شوخی ای که کردم.
2- یادداشت الف گرامی رو خوندم یادم آمد وقتی نوجوان خامی بودم و هنوز عاشق هم نشده بودم تا سال های بسیار پس از آن دوران... هر کسی عاشق بود حافظی در دست داشت و نیت می کرد مثلن یواشکی و اصلن هم تابلو نبود که چه نیتی داره و فال حافظ می گرفت ولی وای و بدا به روزی که حافظ حال می گرفت...!! !چه سیاه شبان و روزانی بود...
بماند گاهی عجیب این فال ها جواب می داد و معمولن یکی از اینش رایط عجیب وقتی است که پدرم نیت می کنند و حمید، خواهر زاده ام فال می گیرد، عجیب غزل وارده با نیت والد می نشیند در مقابل من هی خودمو بکشم... حضرت پاسخی نمی دهد که نمی دهد

پروانه پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:44 ق.ظ

حافظ و اینا همه بهانه بود اینو بگیر: «شاخه نباتم سلام»

افزون بر اینکه از نظر معنی بسیار قشنگه بلکه خواندنش چه خوش آهنگه!

ای زبل ! از کجا فهمیدی ؟
از طرف سرخه ریکا تشکرمی کنم .

HansHB جمعه 19 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 02:22 ق.ظ http://www.bjorstad.net

Is this a poem or? Great writing!

Surprise ! ! Did you read it ? Did you know Persian or maybe you translate ? anyway thanks . Its a letter that I keep from more than 20 years ago . Happy you got the nice feeling in it .

محبوبه جمعه 19 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:35 ب.ظ http://future-seed.blogsky.com

درووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووود
درووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووود

خوبی بانوی یکی یک دانه من؟ بانو تو چشم من نیگا :/ این نامه ها را می گذاری که دل من را آب بیندازی؟ باید بگم که موفق شدی... و البته من رفتم و یک دعوای مفصلی هم کردم و کلی نق و غر زدم و البته همه ی تلاش هایم برای کسب محبت این چنینی اندکی بی فایده بود! یک سوالی بانو: آقای سرخه ریکا کلاس خصوصی تدریس محبت هم می گذارند؟

شاد باشییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییید شونصد و پونصد تا....


کلاس خصوصی یا نمی دانم عمومی را باید از خودش بپرسیم !

شما هم سلامت باشید شونصد و نهصد تا !!

یلدا سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 04:07 ب.ظ http://yaldaa.aminus3.com

چقدر این سرخه ریکا اسمش و خودش جالب است.
من هم دلم سرخه ریکا خواست!

محبوبه جمعه 26 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:50 ق.ظ http://future-seed.blogsky.com

شاخه نبات رفته اند گل بچینند؟ :)

نه عزیزم . خواهر شاخه نبات اسباب کشی دارند

فلورا جمعه 3 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 06:45 ب.ظ

خیلی لذت میبرم از متن نامه ها ، اصلا همیشه بخاطر شاخه نبات و عاشقش میام اینجا
سپاس



برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد