آه هایی که می کشیم

من آه می کشم . تو آه می کشی . او آه می کشد

آه هایی که می کشیم

من آه می کشم . تو آه می کشی . او آه می کشد

مثل یک دوربین قدیمی



   مثل یک شی قدیمی _ حتی شاید با ارزش !! _ کنار گذاشته می شوی .  

   خسته ام .. کاش می توانستم بروم طبقه ی بالای یک کمد و در را ببندم . 

   ...

   ...

   این روزها بسیار می نویسم و بارها پاک می کنم .   خسته ام . میروم طبقه ی بالای یک کمد      برای خودم پیدا کنم .



نظرات 12 + ارسال نظر
محبوبه چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:22 ب.ظ

لطفا بالای آن کمد یک جایی هم برای من پیدا کنید :(

یلدا پنج‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 06:14 ب.ظ

بالای کمد که آدرسشو همه می دونن .
من جایی رو می خوام که آدرسش رو هیچ کی ندونه .
و بیام دنبالم بگردند...
زهی خیال باطل !!

مسافر جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:18 ق.ظ

پیش تر ها شعری خوانده بودم از ناظم حکمت بدین مضمون که دلم می خواهد سرم را در بیاورو و بگذارم در یک کمد و یک هفته درش را قفل کنم و خودم در سایه یک درخت بی سنگینی ان استراحت کنم انگار شما هم سر ناظم حکمتی می خواهید!.. شاد باشید

امید جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:53 ب.ظ http://axpokht.aminus3.com

خیلی هم خوب
.
انسان است و همین دل خستگی ها
دل تنگی ها
.
پس بگردید یک کمد قدیمی خوب پیدا کنید
.
من صندوقچه های کهن را ترجیح میدم البته

محبوبه جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 06:47 ب.ظ http://a-tree.blogsky.com/

لطفا پیام خصوصی رو چک کنید :)

محسن شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:23 ق.ظ http://ketabamoon.blogsky.com/

جاتون نمیشه. در کمد ینی بسته نمیشه. در نتیجه همه می فهمند که بالای کمد هستید. شاید بهتر باشد از یک چوب لباسی خودتان را آویزان کنید. آن هم سخت است. بیخیال.
همین که نوشته هایتان را به جای پاک کردن ادیت کنید. همه چیز درست می شود. این کار را بکنید. مجرب است.

راستی. بالاخره از پس شاه گوش می کند ٍ ایتالو کالوینو، آشنای شما، برآمدم.
یک آهنگ ایتالیایی هم چاشنی اش کردم. بگو آفرین.

محبوبه سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:46 ق.ظ http://a-tree.blogsky.com

آفرین

فرشته سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:18 ب.ظ http://fershteh.aminus3.com/

من هم این روزها زیاد می نویسم
...
واندکی ادیت
وشاید بشود آن که می خواهم
......
من هم بعضی وقتها دوست دارم
دور بشم از چشم ها
واز دیدن
درها را ببندم
وسکوت اختیار کنم
...

پروانه پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:41 ب.ظ

یه روزی همه مون مثل این دوربین به کناری گذاشته میشیم
پس چرا در حال زندگی نکنیم؟

محسن سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 05:53 ب.ظ http://sedahamoon.blogsky.com

خانم پروانه به خودتان زحمت ندهید. از صاحب این وبلاق وزین پاسخی می به نخواهید شنید.

ali یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:11 ق.ظ

یاد بگذشته به دل ماند و دریغ نیست یاری که مرا یاد کند
اینو یه روزی فروغ عزیزم گفته بود
اما بعدها که رنج مردم جذامی رو دید گفت:
چو فردا برآید بلند آفتاب منو گرز و میدان و افرسیاب

و کاری کرد کارستان که ریشه جذام رو از ایران کند.
منم تا هستم و یادش هست دارمش دوست

http://farnaz.aminus3.com/image/2011-12-22.html

ali دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:59 ق.ظ

به آدرسی که دادید رفتم اما . . .
فراموش کن فروغ شاعر را و دریاب فروغی را که با " این خانه سیاه است " به انسانیت فخر فروخت. این خانه سیاه است فیلمی است که فقط یک فیلم نیست نشان دردی است از مردم عزیزمان که در زنج زندگی کردند و این فروغ بود که با ساخت آن فیلم کمکشان کرد. جذام وحشتناک است و این زن در سی سالگی یعنی در اوج زیبایی ، پخته گی ، شهرت و ثروت به جذام خانه رفت و با دست خود در دهان جذامیان غذا گذاشت تا بگذارند این فیلم را بسازد ...
روزی که فیلم در اروپا جایزه بهترین مستند را گرفت فروغ در روی صحنه فقط گفت: اگر مرا با گوجه له شده یا سیب زمینی پخته بزنید و یا این جایزه را به من بدهید برایم مهم نیست ، آنچه برایم مهم است این است که بتوانم توجه و کمکهای شما را برای درمان مردمم جلب کنم و به ایرانم ببرم .
اینهاست که همیشه و هرجا به افتخار این زن حرف میزنم و به احترام می ایستم.
متشکرم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد