آه هایی که می کشیم

من آه می کشم . تو آه می کشی . او آه می کشد

آه هایی که می کشیم

من آه می کشم . تو آه می کشی . او آه می کشد

نامه / سالهای دور از خانه







سنگ صبورم :

 

سالهای دور از خانه , سالهای عوض شدن من بوده است . از خیلی ها و از خودم دور شده ام .

مثل درختی که جوان بوده است - سبز بوده است - ترد بوده است - دلنازک بوده است - امیدوار بوده است  به گلدرخت کناری چشم داشته است - چشم داشته است   مهر داشته است - مهر بوده است    و اکنون درختی است با تنه ای زمخت 

با شاخه هایی دور از زمین - با شاخه هایی گاه خشک , گاه سبز , گاه شکسته , دل سخت 

و امیدهایم کجا رفته است ؟ زندگیم کجا رفته است ؟

من از کدام باغ و جنگل ام ؟ کنار من کیست ؟ کنار من کجاست ؟

سالهای دور از خانه , سالهای عوض شدن دیگران بوده است 

سالهای عوض شدن جهان بوده است 

سالهای عوضی شدن جهان بوده است  

در این سالها جهان به جنگ نزدیک بوده است و من که هیچگاه جنگ را نیاموخته م میان این جنگ زار شاخه هایم را یکی یکی از دست میدهم 

همانگونه که در این سالها جوانیم - رنگهایم - اعظم مهرهایم را از دست داده ام 

از من چیزی عجیب مانده است - چیزی عجیب .

گویی مالیخولیایی            محترم ,  مرا از جوانی و از پیری  به یکسان دور کرده است .

مرا از خوبی و بدی به یکسان دور کرده است - دور کرده است 

مرا از جهالت و دانایی دور کرده است 

مرا از همه چیز و از هیچ چیز دور کرده است 


                                                                گرگان - بیست و سوم آبان شصت و هفت