زمستان 1366
رفتار انسانها , حتی از آغاز بودنشان عجیب به نظر میرسد
باید شرمنده باشیم که از جمله موجوداتی هستیم اینچنین و گاه حتی خود نیز چنینیم
آنگاه که انسان تسلط بر طبیعت را شناخت گویی روح انسانی نیز از وجودش پرواز کرد -
بعید میدانم که در زندگی بعدیم (اگر انتخاب با من باشد ) تن آدمی را بپذیرم ترجیح میدهم
پرندگان را _ درخت ها را _ رودخانه ها را _ ابرها را _ کرم های خاکی را _ پروانه ها را _
سگ ها را و حتی شغال ها را
پریشانی امشبم ناشی از رگه های باقیمانده از نیکی انسانهاییست که دلم می خواهد
خویشاوند ایشان باشم
هنگامی که مهر شما را فرا می خواند , از پی اش بروید,
اگرچه راهش دشوار و ناهموار است ..
و چون بال هایش شما را در بر می گیرد , وا بدهید ,
اگر چه شمشیری در میان پرهایش نهفته باشد و شما را زخم برساند .
و چون با شما سخن می گوید او را باور کنید ,
اگر چه صدایش رویاهای شما را بر هم می زند , چنان که باد شمال باغ را ویران می کند .
زیرا که مهر در همان دمی که تاج بر سر شما می گذارد , شما را مصلوب می کند .
همچنان که می پروراند , هرس می کند ..
همچنان که از قامت شما بالا می رود و نازک ترین شاخه هاتان را که در آفتاب می لرزند نوازش می کند ,
به ریشه هاتان که در خاک چنگ انداخته اند فرود می آید و آن ها را تکان می دهد .
شما را مانند بافه های جو در بغل می گیرد , شما را می کوبد تا برهنه کند ..
شما را می بیزد تا از خس جدا سازد . شما را می ساید تا سفید کند .
شما را می ورزد تا نرم شوید و آنگاه شما را به آتش مقدس خود می سپارد
تا نان مقدس شوید برخوان مقدس خداوند
همه ی این کارها را مهر با شما می کند تا رازهای دل خود را بدانید
و با این دانش به پاره ای از دل مبدل شوید .
اما اگر از روی ترس فقط در پی آرام مهر و لذت مهر باشید ,
پس آنگاه بهتر آن است که تن برهنه ی خود را بپوشانید و از زمین خرمن کوبی مهر دور شوید ,
و به آن جهان بی فصلی بروید که در آن می خندید ,
اما نه خنده ی تمام را , و می گریید , اما نه تمام اشک را .
مهر چیزی نمی دهد مگر خود را و چیزی نمی گیرد مگر از خود
مهر تصرف نمی کند و به تصرف درنمی آید زیرا که مهر بر پایه ی مهر پایدار است .
...
...
جبران خلیل جبران